بیوگرافی Illidan Stormrage
 
درباره وبلاگ


به وبلاگ گیم آلیا خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان


ورود اعضا:

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 4
بازدید کل : 457
تعداد مطالب : 2
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

دريافت كد پرده خوش آمد

game aliya




 
ایلیدان موجودی فراتر از یک Night Elf,ارباب بی رقیب سرزمین Outland,برادر دوقلوی اولین Druid یعنی Malfurion و کسی که به خاطر خیانت به ده هزار سال زندان محکوم شد.
کسی که برای جست و جوی و کسب قدرت و اسرار محرمانه نه تنها مجبور به انجام کارهای ترسناکی بر ضرر مردمش بلکه کل موجودات سرزمین آزراث شد.کارهایی مانند متوسل شدن به Sargeras و یا حتی ساخت دومین Well of Eternity.وی به خاطر اعمال و یافته هایش به ده هزار سال زندان محکوم شد.
اما در جریان بازگشت Archimonde,تیراندا و Malfurion که برای بازیابی قوای Night Elfها و بیداری Druidها به زیر زمین رفته بودند به زندانی فراموش شده و از آن ترسناک تر زندانیش که سالها بود دیگر کسی نامی از او نمیبرد بر خوردند.Malfurion سریعا توصیه میکند تا از آن مکان بروند ولی تیراندا که با مرگ سناریوس توسط ارکها پیروزی را بسیار دشوار و یا حتی غیر ممکن میدانست با حرف Malfurion مخالفت میکند.او میداند که برای شکست دادن Archimonde باید از هرجایی که ممکن است کمک بگیرند حتی اگر آن کمک زندانی خیانتکار باشد که آنها سالها بود فراموشش کرده بودند.توصیه های Malfurion افاقه نمیکند و تیراندا با جدایی از وی به سمت زندان ایلیدان می رود ولی آنجا با مخلافت شدید زندانبانهای آنجا میشود و آنها تحت هیچ شرایطی حتی حمله Archimonde حاضر به آزادی ایلیدان نمیشوند زیرا آنها خطر آزادی ایلیدان را بسیار بزرگتر از اینها میدانند اما تیراندا که راه دیگری جلوی خود نمیبیند با کشتن تمامی نگهبانان ایلیدان را آزاد میکند!

دیگر به زندگی در زندان عادت کرده بود و طعم آزادی فراموشش شده بود.نمیتوانست باور کند که کسی که همه ی عمر دوستش داشت را باز میدید,کسی که با وجود آگاهی از عشق ایلیدان برادرش را به وی ترجیح داد و او را انتخاب کرده بود ولی حتی این موضوع هم ذره ای از عشق ایلیدان را کم نکرده بود.اما باید به آنچه میدید اعتماد میکرد.میدانست باز روزی به قدرتهای وی نیاز پیدا میکنند اما نمیتوانست باور کند که آن روز فرا رسیده و تیراندا برای آزادیش آمده.
با قتل عام محافظان تیراندا که به سلول ایلیدان رسیده بود به وی میگوید که Archimonde باز برگشته و مانند دوره ی قبلی برای متوفق کردنش به قدرتهای ایلیدان نیاز دارند,ایلیدان به راحتی میپذیرد به آنها کمک کند و با هم از زندان خارج میشوند.در خارج از زندان Malfurion را ملاقات میکنند که منتظر آنهاست.Malfurion به تیراندا میگوید که اشتباه بزرگی را مرتکب شده و این شخص دیگر برادر او نیست بلکه شیطانی بزرگ است که وجودش برای همه مضر است.ایلیدان که به این حرفها هیچ بهایی نمیداد با کنار زدن آنها به سمت Feltwood حرکت میکند تا آنجا به مصاف لژیون برود.
در آنجا با شخصی به نام آرتاس ملاقات میکند.ایلیدان سریع قدرت زیاد آن مرد را حس میکند و متوجه میشود که باید شوالیه Lich King باشد.به همین دلیل بدون درنگ به وی حمله میکند و آنها وارد مبارزه میشوند.اما این مبارزه کوتاه برنده ای ندارد زیرا هردو بسیار قوی و چابک هستند و هیچ کدامشان نمیتواند بر دیگری چیره شوند.ایلیدان از مبارزه دست میکشود و به آرتاس میگوید برای چه به آنجا آمده و از او چه میخواهد.آرتاس بدون هیچ پرده پوشی راز جمجه گولدن را میگوید و به ایلیدان میگوید در صورت نابودی آن زوال جنگل هم متوقف میشود.اما آرتاس که میداند این حرفها تاثیر چندانی در ایلیدان ندارد دست بر نقطه ضعف او میگذارد و به وی در مورد قدرتهای این شی توضیح میدهد و به ایلیدان میگوید که او و سرورش از عطش قدرت وی آگاهند و میدانند برای بدست آوردن قدرت دست به هرکاری میزند,پس بهتر است تا با نابودی جمجه ان قدرت را از آن خود کند.ایلیدان با اینکه به آرتاس اعتماد ندارد اما به دنبال جمجمه میرود تا آن را بررسی کند.
با رسیدن به جمجه ایلیدان با محافظ قدرمتند آن روبرو میشود و در نبردی سنگین ان را از پا در می آورد.او که میتوانست قدرت عظیم جمجه را حس کند به یاد حرفهای ارتاس می افتد.بالاخره آن شی را نابود میکند و با نابودی آن قدرتی عظیم احاطه اش میکند.ایلیدان با در آغوش گرفتن این قدرت تبدیل به موجودی فراتر از الف و یا حتی Deamon میشود.
پس از آن برای آنکه خود را از زیر دین تیراندا درآورد با حمله Tichondrius وی را شکست میدهد و او را میکشد.با کشته شدن Tichondrius پیروزی عظیمی نصیب الفها میشود اما تیراندا و Malfurion که به آن مکان میروند ابتدا ایلیدان را نمشناسند اما ایلیدان از قدرت بی حدی که به دست آورده برای آنها میگوید که در آن هنگام Malfurion به ایلیدان میگوید هرچه سریعتر آن جنگل را ترک کند و دیگر به آنجا بازنگردد زیرا هیولای درون ایلیدان هر روز در حال قویتر شدن است و عطش قدرت وی سیری ناپذیر است.با همصدا شدن تیراندا با Malfurion,ایلیدان برای همیشه از نزد آنها میرود.

عد از شکست لژیون,Kil'jaeden که هم رده و هم نوع Archimonde بود به ملاقات ایلیدان میرود و شانس آخری برای خدمت به خود را به او می دهد.Kil'jaeden از ایلیدان میخواهد تا به هر نحوی شده تاج و تخت یخ زده و به تبع آن Lich King را نابود سازد زیرا نرزول (به نوعی همان Lich King) به حدی قوی شده که دیگر تحت کنترل آنها نیست.در ازای این خدمت Kil'jaeden قول قدرت و جادویی را می دهد که ایلیدان حتی رویای آن را نیز نمی تواند ببیند و همچنین Kil'jaeden برای کمک به ایلیدان Orb of Kil'jaeden را به او می دهد.
با استفاده از قدرتی که از جمجه گولدن بدست آورده بود ایلیدان ناگاها را که سالها بود در کف دریا به خواب رفته بودند بیدار میکند و در خدمت خود در می آورد تا به وی در عملی کردن هدفش کمک کنند.ناگاها که کینه ای عمیق از Nigh Elfها داشتند به رهبری Lady Vashj کمک به ایلیدان را میپذیرند.ایلیدان که مانعی جلوی خود نمیبیند با خیال آسوده برای طرح ریزی نقشه هایش راهی میشود اما غافل از اینکه نگهبان اصلی زندانش زنی به نام Maiev Shadowsong تمام کالیمدور را برای پیدا کردن ردی از ایلیدان گشته است تا اینکه از مکان اصلی وی آگاه می شود.ایلیدان که با نزدیک شدن Maiev خطر وی را حس می کند با تعدادی از satyr ها متحد شده و موجودات جنگلی به نام furbolg را آلوده میکنند تا مقابل Maiev را بگیرند اما وی از سد این موجودات میگذرد تا خود را به ایلیدان برساند.با رسیدن به ساحل مشاهده میکند که ایلیدان سوار بر کشتی از وی دور شده است اما Maiev که به این راحتی آزادی ایلیدان را نمیپزیرد به دنبال او حرکت میکند.
ایلیدان که ناگاها را با خود داشت به سرعت به مقصدش Broken Isles که محل سپری شدن کودکیش نیز بود می رسد تا در آنجا به معبد Sargeras برود.Maiev و یارانش مدت کوتاهی بعد از ایلیدان به آن مکان میرسند اما در همان ابتدا با ناگاهای ایلیدان درگیر میشوند و با شکست آنها خود را معبد می رسانند.در آنجا ایلیدان به سرعت به هدف خود رسیده و با برداشتن چشم Sargeras و فعال کردن آن معبد را بر سر Maiev و یارانش خراب میکند و خود با کمک Vashj از آنجا میگریزد.
در طی خراب شدن معبد تمامی افراد Maiev و همچنین دست راست وی Naisha کشته میشوند و Maiev که خود را تنها میبیند بر خلاف میلش به پیش تیراندا و Malfurion که آنها را مقصر اصلی فرار ایلیدان میداند میرود تا از آنها درخواست کمک کند.

با رفتن به نزد Malfurion و تیراندا, Maiev با پرخاشگری,تیراندا را مقصر اصلی اتفاقات میداند و میگوید او باید جوابگوی تمام زیردستان او که در جریان آزادی ایلیدان کشته شده اند باشد.اما Malfurion به وی اخطار میدهد که مواظب رفتارش باشد و بداند که با راهبه اعظم خواهران Elune صحبت میکند.تیراندا که خود را مقصر میداند با راضی کردن Malfurion به کمک Maiev و جستجوی ایلیدان میروند.با یافتن وی,ایلیدان که میداند توانایی مقاومت در برابر اتحاد Ashenvale و نیروهای Maiev را ندارند قبل از اینکه قوای اصلیش از هم بپاشد می گریزد اما تیراندا که میخواهد اشتباهش را جبران کند به تنهایی به تعقیب ایلیدان میرود.اما او که به تنهایی نمیتواند جلوی ایلیدان را بگیرد کاری از پیش نمیبرد و تمامی نیروهایش کشته میشوند وی تنها مقابل ایلیدان و ناگاها قرار میگیرد.ایلیدان در نهایت فقط به وی توصیه میکند که دخالت نکند و از این مکان برود.پس از آن ایلیدان به همراه ناگاهایش باز سوار بر کشتی به سمت هدفش حرکت میکند و تیراندا را که کاری از پیش نبرده پشت سر تنها میگذارد.اما تیراندا بالاخره متوجه میشود که چرا در اعماق قلبش Malfurion را به ایلیدان ترجیح داده است,ایلیدان چنان شیفته ی قدرت و جادو بوده و هست که همیشه از نیروی درونی خود غافل بوده و قدرت را در خارج از خودش دنبال میکرده در حالی که برادر دوقلویش Malfurion حتی با یافتن قدرتهای خارجی آن را در درون خودش نگه میدارد و با دانش از آن استفاده میکند,او همیشه تا جایی که میشود جلوی تواناییهای خود را میگرد و از قدرتهایش استفاده نمیکند یعنی درست نقطه مقابل ایلیدان.
پس از آن تیراندا که کامل تنها مانده توسط شاهزاده Kael'thas یافت میشود.Kael'thas که شاهزاده Quel'Thalas میباشد بعد نابودی سرزمینش و چشمه های جادوی آن توسط آرتاس که منبع قدرت و زندگی High Elfها بود خود و باقیمانده مردمش را Blood Elf خطاب میکند و به دنبال سرچشمه جادویی دیگری برای مردمش می گردد.Kael'thas با باقی گذاشتن افرادش نزد تیراندا شخصا به سمت Malfurion میرود تا به وی در مورد تیراندا خبر دهد اما به هنگام رسیدن با Maiev روبرو میشود و Maiev که خبر را از زبان Kael'thas میشوند از ترس اینکه Malfurion برای رفتن به دنبال تیراندا از تعقیب ایلیدان دست بردارد به Kael'thas می گوید خود شخصا این خبر را به Malfurion میرساند اما غافل از اینکه به دروغ به او میگوید که تیراندا توسط ایلیدان کشته شده است.
ایلیدان به سرعت به خرابه های Lordaeron میرسد تا از آنجا راه خود را به سمت Dalaran باز کند تا در آنجا با استفاده از چشم Sargeras بتواند شکافی در تاج و تخت یخ زده به وجود آورد و Lich King را نابود سازد.اما در آن هنگام Malfurion و Maiev و متحد جدیدشان Kael'thas که به دنبال وی بودند از راه میرسند و Malfurion ناگهان توسط ارواح جنگل حس میکند که شکافی عظیم در سرزمینهای یخ زده شمالی توسط جادوی ایلیدان در حال گسترش است,بنابراین با حمله به ایلیدان مانع کامل شدن جادوی وی می شود.اما ایلیدان که از این کار بسیار خشمگین میشود برادرش را احمق خطاب میکند و به وی می گوید تنها هدف وی نابودی Lich King هست یعنی دشمن مشترک همه ی آنها.Malfurion که از مرگ خبر تیراندا بسیار اندوهگین است بدون توجه به حرفهای ایلیدان به وی می گوید که چگونه توانسته تیراندا را بکشد.اما در حالی ایلیدان که بهت زده وی را نظاره میکند Kael'thas به آنها میگوید که بانو تیراندا کشته نشده و این خلاف خبری است که او رسانده,Maiev که اوضاع را به ضرر خود میبیند میخواهد سریعا از حرف زدن Kael'thas جلوگیری کند که با قدرت Malfurion از حرکت می ایستد.Kael'thas همه ی ماجرا را برای ایلیدان و Malfurion تعریف میکند و پس از آن Malfurion که میخواهد سریعا به سمت تیراندا حرکت کند به Maiev میگوید خود او هم دست کمی از یک هیولا ندارد به حساب او بعدا رسیدگی میکند.ایلیدان که جان تیراندا برایش از اهمیتی فراوان برخوردار است به برادرش پیشنهاد میدهد که با هم به دنبال وی بروند و Malfurion با همه ی تنفری که از ایلیدان دارد میداند که با ناگاهای وی زودتر به تیراندا می رسند.دو برادر با هم متحد شده و به دنبال تیراندا می روند اما وی را زیر فشار شدید نیروهای Undead می یابند,اما دو برادر که پس از سالیان دراز باز با هم متحد شده اند به راحتی همه ی نیروهای Undead را شکست و با کمک Lady Vashj تیراندا را نجات میدهند.پس از آن Malfurion که میدانست بدون کمک ایلیدان نجات تیراندا غیر ممکن بود آزادی ایلیدان را به شرط اینکه دیگر به آنجا بازنگردد و هرگز برای Elfها مشکلی ایجاد نکند می پذیرد و ایلدان نیز میگوید هرگز سعی در مشکل رساندن برای Elfها نبوده و هدفش چیز دیگری است.پس از آن ایلیدان از نزد آنها میرود تا راه دیگری برای نابودی Lich King بیابد.

با قبول آزادی ایلیدان توسط Malfurion,او که میداند با شکست در نابودی Ner'zhul از خشم Kil'jaeden در امان نخواهد ماند تصمیم میگیرد به Outland که خرابه های باقیمانده از Draeno است بگریزد اما غافل از اینکه Maiev تحت هیچ شرایطی دست بردار وی نیست و عطش شکار ایلیدان چنان کورش کرده که برای هیچ چیز دیگری ارزش قایل نیست.ایلیدان که در رفتن عجله دارد Vashj و گروه اصلی ناگاهایش را باقی میگذارد و با تعداد اندکی با ساخت Portalی جادویی خود را به Outland میرساند.از طرفی Kael'thas که هنوز به دنبال نجات مردمش و یافتن چشمه جادویی جدیدی بود متوجه میشود که اتحاد با Night Elfها چیزی نصیبش نخواهد کرد بنابراین از نزد آنها میرود اما میداند که در نزد انسانها نیز آنها آرامش نخواهد داشت.Vashj که مرتب Kael'thas را زیر نظر داشت متوجه این موضوع میشود و به وی پیشنهاد میدهد با ایلیدان متحد شود زیرا ایلیدان در پی منبع بی حدی از جادو است که در صورت یافتن میتواند با Blood Elfها آن را تقسیم کند.Kael'thas که چاره ای جز این نمیبیند پیشنهاد Vashj را میپذیرد و پس از جمع آوری همه ی مردمش به همراه ناگاها به سمت Outland پیش میروند اما با رسیدن به آنجا ایلیدان را اسیر در زندان Maiev و محافظان می یابند.Kael'thas که حال رستگاری Blood Elfها در موفقیت ایلیدان میداند با تمام قوایش به Maiev هجوم میبرد و موفق میشود ایلیدان را آزاد کرده و Maiev را اسیر کند.ایلیدان که شجاعت و قدرت Blood Elf ها را مشاهده کرده اتحاد آنها با خود را میپزیرد و Kael'thas را فرمانده کل نیروهایش قرار میدهد.
ایلیدان میداند که برای اینکه خود را بتواند به طور کامل از Kil'jaeden در امان نگه دارد باید تمام راههای نفوذ وی به دنیای Outland را سد کند و برای اینکار باید پادشاه آن سرزمین و گماشته Kil'jaeden یعنی Pit Lordی فوق العاده قدرتمند به نام Magtheridon را از بین ببرد.با شروع درگیریها نیروی Blood Elf و Naga زیر نظر ایلیدان موفق به عقب راندن شیاطین میشوند اما با رسیدن محل استقرار شخص Magtheridon متوجه میشوند که قلعه وی به نام Black Temple از چیزی که فکر می کردند بسیار بزرگتر و وسیع تر است و ورود به دروازه های آن غیر ممکن است.آنها که تقریبا ناامید شده بودند متوجه آمدن بومیهای قدیمی آن سرزمین به سمت خود میشوند.رهبر آنها به نام Akama با گفتن اینکه مردمش زیر سلطه ی Magtheridon به سطوح آمده اند حاضرند به ایلیدان و کمک کنند تا وی را شکست دهند و آنها نیز بتوانند خود را آزاد کنند.با نفوذ مخفیانه به Black Temple توسط Akama و گروهش ایلیدان میتواند وارد قلعه شوند با شکست دادن نزدیکترین افراد Magtheridon خود را به او برساند.Magtheridon که هنوز باور نمی کرد کسی بتواند وی را شکست بدهد در نبردی با ایلیدان مغلوب وی میشود و در این لحظه Magtheridon با ترس به ایلیدان میگوید که وی فردیست قدرتمند که نظیر آن را تا بحال ندیده است و آیا او توسط لژیون برای امتحان کردنش فرستاده است؟اما ایلیدان با خنده پاسخ میدهد که او جانشین وی خواهد شد و Outladnd را تصاحب خواهد کرد.پس از آن ایلیدان Magtheridon را اسیر میکند و در زندانهای Black Tepmle نگه داری میکند و بدین ترتیب خود را سلطان بی چون و چرای Outland و Black Temple معرفی میکند!

پس از آن ایلیدان Maiev را که نیز در اختیار داشت در زندانهای Black Temple اسیر میکند تا بدین صورت Maiev که زمانی زندانبان اصلی ایلیدان بود حال زندانی او باشد.
با گرفتن کامل Outland و زیر سلطه خود بردن آن ناگهان طوفانی از آتش و غبار بر روی Black Temple ظاهر میشود و Kil'jaeden در میان آن خود را ظاهر میکند.وی به ایلیدان میگوید آیا در صدد فرار از وی و شانه خالی کردن از قولش بوده؟اما ایلیدان جواب می دهد که هنوزم نابودی Lich King تنها خواسته ی وی هست و او تنها به این دلیل به اینجا آمده که با جمع آوری ارتشی عظیم مستقیم به قلب سرزمینهای شمالی حمله کند و آنجا بتواند کل تاج و تخت یخزده را نابود کند.Kil'jaeden با مشاهده Blood Elfها و دیگر زیردستان جدید ایلیدان حرف وی را قبول میکند و به ایلیدان میگوید هرچه سریعتر به سمت شمال حرکت کند تا نابودی نرزول بیش از این به تعویق نیفتد.
با جمع آوری کامل نیروها ایلیدان به همراه Lady Vashj و شاهزاده Kael'thas به سمت سرزمینهای یخ زده حرکت میکنند.با رسیدن به آنجا و محاصره تاج و تخت یزده با مقاومت شدید نیروهای Anub'arak مواجهه میشوند که باعث کند شدن شدید حرکت ایلیدان می شوند.نرزول که میدانست اگر کاری از پیش نبرد نابودیش حتمیست بنابراین با کند کردن نیروهای مهاجم شوالیه خود آرتاس را به سرزمینهای شمالی فرا میخواند تا از وی دفاع کند.


ایلیدان که میداند در نهایت نیروهای Anub'arak در برابر وی و متحدانش کاری از پیش نمیبرند پیروزی حتمی را از آن خود میداند.با عقب راندن نیروهای دشمن ایلیدان بالاخره میتواند به برج Lich King برسد.با رسیدن به آن او که رقیبی جدی برای خود نمیبیند خود را آماده حمله به بالای برج و نابودی نرزول میکند.اما ناگهان و در کمال تعجب وی,از روبری آنها آرتاس و شخص Anub'arak به همراه نیروهایشان از راه میرسند.ایلیدان که میدانست به هدف رسیدنش آسان نخواهد بود از رسیدن آنها استقبال میکند زیرا او آرتاس را رقیبی شایسته برای خود میداند و با شکست دادن او پیروزی برایش دلچسب تر می شود.
او Kael'thas و Vashj را به سمت خود فرا میخواند و آخرین دستورات را برای نبرد نهایی می دهد,Kael'thas به ایلیدان میگوید برای باز شدن راه به سمت برج باید چهار ابلیسک اطراف آن را فعال کرد و تنها کسی که همه آنها را شخصا فعال کرده باشد اجازه ورود به برج را دارد.ایلیدان که از این مورد خوشحال میشود متوجه میشود که باز باید در نبردی تن به تن با شوالیه Lich King روبرو شود.
با آماده شدن نیروهای دو طرف نبردی عظیم در اطراف برج صورت میگیرد,نیروهای Anub'arak و شخص آرتاس از یک طرف و Blood Elfهای Kael'thas و ناگاهای Vashj و شخص ایلیدان از سوی دیگر.در ساعات اولیه نبرد به نظر میرسد که این مبارزه ای بی پایان است زیرا برای اندک مدتی که ابلیسکی در اختیار ایلیدان قرار میگرد با حمله آرتاس و نیروهایش مواجه میشود که آن را پس میگیرند و همینطور با گرفته شدن هرکدام بدست آرتاس,ایلیدان با تمام قوا دیوانه وار به آن حمله میکند تا آن را پس بگیرد.اما با گذر زمان آشنا بودن به سرزمین,جهت جنگ را به سمت آرتاس میگرداند و وی با عقب راندن ناگاها و Blood Elfها موفق به فعال کردن سه ابلیسک به دست خود میشود.ایلیدان که حال در آستانه ی شکست در آن سرزمین است به هیچ وجه حاضر به از دست دادن آخرین ابلیسک نیست,اما آرتاس به همراه Anub'arak موفق می شوند خود را به ایلیدان که با اندک یارانش به دفاع از تنها ابلیسک باقیمانده می پرداخت برسانند.با روبرو شدن هر دوی آنها با هم,تمامی افراد دیگر از مسیر آنها دور میشوند تا پیروز نهایی این مبارزه را نبردی تن به تن بین آن ایلیدان و آرتاس مشخص کند.
ایلیدان که برای این کار لحظه شماری میکرد رو به آرتاس میگوید که امروز کار Scourgeها به پایان میرسد و با حمله ای به سمت آرتاس میخواهد کار وی را یک سره کند اما با دفاع سنگین او بوسیله ی Frostmourne روبرو میشود,با دفع حمله آرتاس با چرخشی سریع سعی در دریدن سینه ایلیدان را دارد که بالهای ایلیدان به کمکش آمده و وی را سریع از آرتاس دور میکنند.این بار نوبت آرتاس است که با حملات سنگین خود ایلیدان را زیر فشار قرار دهد اما سرعت عمل ایلیدان کار را برای وی مشکل کرده بود.اما با لحظه ای غفلت آرتاس موفق به میشود یکی از سلاحهای ایلیدان را از دستان وی جدا کند و در همین لحظه Frostmourne را در شکم ایلیدان فرو میکند تا پیروز نهایی نبرد مشخص شود.
با شکست ایلیدان از آرتاس وی که به شدت زخمی شده و نای ایستادن را ندارد در همان برفها بی رمق و بی جان می افتد,آرتاس به وی هشدار میدهد که به نفع اوست دیگر به اینجا برنگردد زیرا باز در مقابل وی شکست خواهد خورد.ایلیدان که به زور چشمهایش را باز نگه میداشت آرتاس را میبیند که با فعال کردن آخرین ابلیسک به سمت دروازه ی برج میرود.Kael'thas و Vashj که حال میدانند پیروزی در اینجا برایشان غیر ممکن است با برداشتن جسم بی رمق ایلیدان به سمت Outland حرکت میکنند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







شنبه 7 بهمن 1391برچسب:, :: 1:33 ::  نويسنده : mojtaba